زمان تقریبی مطالعه: 35 دقیقه

عمرو بن عاص

عَمْرِوبْنِ عاص،  ابوعبدالله (د شب عید فطر 43ق / 6 ژانویۀ 664 م)، از مردان مشهور سیاسی در نیم سدۀ نخست هجری.

کنیۀ عمرو را ابومحمد نیز نوشته‌اند (نک‍ : بخاری، التاریخ الکبیر، 6 / 303؛ ابن عبدالبر، 3 / 1184). وی از قبیلۀ قریش، تیرۀ بنی سَهْم بود و نسبت «سَهمی» وی به همین سبب است (سدوسی، 87؛ کلبی، جمهرة...، 100، 104؛ زبیری، 400، 408-409؛ نیز نک‍ : بخاری، همانجا). پدرش عاص بن وائل، از اشراف و بزرگان قریش شمرده می‌شد و در برخی حوادث پیش از ظهور اسلام، از او نام برده شده است (نک‍ : ابن حبیب، محمد، المحبر، 170، المنمق، 172، 368: از «حکام قریش»؛ ابن سعد، 1 / 127). عاص که از او در میان «زنادقۀ قریش» نام برده‌اند (ابن حبیب، محمد، همان، 388-389)، پس از ظهور اسلام، به استهزای حضرت رسول(ص) می‌پرداخت (همان، 386؛ نیز نک‍ : ابن اسحاق، 273؛ بلاذری، انساب...، 1 / 157) و با دیگر سران قریش، برای مخالفت با اسلام و پیامبر(ص) همراه می‌شد (ابن اسحاق، 147- 148، 197؛ دربارۀ روایت مربوط به حمایت او از عمر بن خطاب در برابر آزار قریشیان، نک‍ : همو، 185؛ سدوسی، همانجا). بنابر روایات، وی پیامبر(ص) را «ابتر» خواند و از این‌رو، سورۀ کوثر در نکوهش او نازل شد (ابن اسحاق، 272، قس: 245؛ ابن سعد، 1 / 133؛ قس: الایضاح، 87؛ ابن شهر آشوب، 2 / 41، که این قول به پسر او عمرو نسبت داده شده است؛ دربارۀ نزول آیۀ 77 از سورۀ مریم در حق او، نک‍ : طبری، تفسیر، 16 / 91). مرگ عاص اندکی پس از هجرت پیامبر(ص) در مدینه روی داد (زبیری، 408؛ ابن حبیب، محمد، همان، 387؛ بلاذری، همانجا؛ طبری، تاریخ، 2 / 398).

مادر عمرو، در مجموعه روایاتی که در جزئیات اختلاف دارند و از نشانه‌های تبلیغات ضد اموی عباسیان تهی نیستند، زنی بدکاره با لقب «نابغه» معرفی شده است (برای خطاب طعن‌آمیز «ابن النابغه» به عمرو، نک‍ : یعقوبی، 2 / 203؛ طبری، همان، 5 / 69، 70). بنابر این روایات، این زن از میان چند تن از مشاهیر قریش، چون ابوسفیان و عاص ــ که مدعی بودند عمرو فرزند آنها ست ــ سرانجام، عاص را برگزید (کلبی، مثالب...، 78-79؛ ابن عبدربه، 2 / 119-120؛ نیز نک‍ : ابن ابی الحدید، 6 / 283-284، به نقل از ابوعبیده مَعمر بن مُثنّى). بنابر روایاتی دیگر، موضوع مادر عمرو در زمان خود او هم مایۀ گفت‌وگو و پرسش بوده، و او مادر خود را زنی به اسارت درآمده از قبیلۀ عنزه معرفی کرده است که در بازار عکاظ فروخته شد (سدوسی، 87-88؛ مبرد، 3 / 79؛ ابن عبدربه، 1 / 54؛ ابن قتیبه، عیون...، 1 / 284؛ ابن حمدون، 2 / 127- 128). در مجموع، تا این اندازه پذیرفتنی می‌نماید که مادر عمرو، اصل و نسب افتخارآمیزی نداشته است (نک‍ : کلبی، همان، 103، 128؛ ابن حبیب، محمد، المحبر، 306، که این زن را «حبشی» دانسته‌اند؛ دربارۀ برادر مادری عمرو که از اصحاب بود، نک‍ : ابن سعد، 4 / 141؛ ابن عبدالبر، 3 / 1161).

کوشش برای یافتن تاریخ تولد عمرو، با توجه به اختلاف بسیار در سن او به هنگام مرگ (نک‍ : دنبالۀ مقاله) راه به جایی نمی‌برد و این گفتۀ منسوب به وی ــ که تولد عمر بن خطاب را به یاد داشته است (احمدبن حنبل، العلل...، 3 / 446؛ ابن عساکر، 46 / 118؛ ابن حجر، 5 / 2؛ نک‍ : ابن جراح، 83-84، که بر اساس این روایت محاسباتی در سن و سال عمرو کرده است) ــ صرف نظر از صحت و سُقم انتساب آن به عمرو، به درستی معلوم نیست به چه منظور بیان شده است؛ به ویژه با توجه به روایت دیگری که بنابر آن، وی خلیفه عمر را به گونۀ تحقیرآمیزی «ابن حَنتَمه» خوانده بود (بلاذری، فتوح...، 219). به هر حال، به هنگام مهاجرت شماری از مسلمانان به حبشه، از نظر بزرگان قریش، عمرو آن اندازه کارآزموده بود که وی را برای بازگرداندن مسلمانان به نزد نجاشی گسیل داشتند. عمرو در این مأموریت کوشید تا به نحوی، نظر نجاشی را برای راندن مسلمانان از حبشه جلب کند، اما ناکام ماند (موسی بن عقبه، 71؛ ابن اسحاق، 213، 215؛ بلاذری، انساب، 10 / 277).

گفته‌اند عمرو که گویا با ابوسفیان دوستی نزدیک داشت (ابن حبیب، محمد، همان، 177، المنمق، 367)، اندکی پیش از نبرد بدر، در کاروان تجاری ابوسفیان که از شام بازمی‌گشت، حضور داشت (موسی بن عقبه، 122-123؛ واقدی، 1 / 28؛ ابن هشام، 2 / 244؛ طبری، همان، 2 / 427). وی نه فقط در نبردهای مشهور بدر و احد و خندق شرکت کرد، بلکه گاه از فرماندهان و سرکردگان سپاه مشرکان بود (ابن اسحاق، 323؛ واقدی، 1 / 220، 2 / 465؛ 470، 3 / 741؛ ابن سعد، 2 / 40، 69؛ ابوالفرج، الاغانی، 15 / 181). بنابر روایتی که از قول خود عمرو به تفصیل نقل شده است و جزئیات آن به داستان‌پردازی بیشتر می‌ماند، پس از غزوۀ خندق، وی با اطمینان از پیروزی مسلمانان بر قریشیان، با گروهی به حبشه رفت و سپس اندکی پیش از فتح مکه، در صفر 8 ق، همراه خالدبن ولید به مدینه آمد و با پیامبر(ص) دست بیعت داد (نک‍ : واقدی، 2 / 741 بب‍ ؛ ابن هشام، 3 / 318-320؛ طبری، همان، 3 / 29-32؛ برای اقوال گوناگون در باب تاریخ این حادثه، نک‍ : خلیفه، 1 / 46؛ ابن عبدالبر، 3 / 1185؛ قس: بلاذری، فتوح، 77). بنابر همین روایت، پیامبر(ص) خواستۀ عمرو را مبنی بر مشارکت در امور پذیرفت و در جمادی‌الآخر 8 ق وی را در رأس گروهی از اصحاب، به ذات السلاسل در وادی القُرى، برای نبرد با جمعی از قبیلۀ قضاعه گسیل داشت. وی در نزدیکی محل، از شمار انبوه دشمن آگاهی یافت و از پیامبر(ص) یاری خواست و آن حضرت گروهی از اصحاب را به مدد او فرستاد و وی سرانجام، خبر پیروزی خود را به پیامبر(ص) اطلاع داد (برای تفصیل، نک‍ : موسی بن عقبه، 267-268؛ واقدی، 2 / 770-771؛ ابن هشام، 4 / 298-299؛ ابن سعد، 2 / 131؛ ابن ابی خیثمه، 46؛ بلاذری، انساب، 10 / 278). البته از آنجا که کسانی چون ابوبکر و عمر و ابوعبیدۀ جراح در میان نیروهای تحت فرماندهی عمرو حضور داشتند، این موضوع در مباحث کلامی قرون بعد، موجب بحث و نظر شد (مثلاً نک‍ : سیدمرتضى، 2 / 52؛ ابن ملاحمی، 585؛ ابن حزم، الفصل، 4 / 205؛ ابن تیمیه، 5 / 491).

مأموریت دیگر عمرو در جریان فتح مکه در رمضان همان سال پیش آمد که به دستور پیامبر(ص)، بُت قبیلۀ هُذیل به نام سُواع (نک‍ : کلبی، الاصنام، 9-10) را درهم شکست و خانۀ آن را ویران کرد (واقدی، 2 / 870؛ طبری، همان، 3 / 66). پس از یک مأموریت کوچک دیگر (نک‍ : واقدی، 3 / 973) در ذیحجۀ همان سال، پیامبر(ص) عمرو را به عمان گسیل فرمود تا دو فرمانروای ازدی آنجا را به اسلام دعوت کند. مأموریت عمرو موفقیت‌آمیز بود و وی در عمان از خبر وفات حضرت رسول(ص) آگاهی یافت (خلیفه، 1 / 73؛ ابن حبیب، محمد، المحبر، 77؛ ابن سعد، 1 / 262؛ بلاذری، فتوح، 76؛ یعقوبی، 2 / 85، 136؛ نیز نک‍ : ابن حبیش، 1 / 45). در جریان سرکشی قبایل عمان پس از وفات پیامبر(ص)، عمرو همان‌جا بود و موفق شد جان خود را نجات دهد (بلاذری، همان، 92). یک روایت نشان می‌دهد که وی اندکی پس از ماجرای سقیفه و خلافت یافتن ابوبکر، در مدینه بوده است (نک‍ : یعقوبی، 2 / 143؛ دربارۀ بازگشت او در آغاز ماجرای ردّه، نک‍ : ابن حبیش، 1 / 43) و چون ابوبکر دربارۀ انتخاب فرمانده سپاه مسلمانان برای سرکوب قبایل سرکش با عمرو مشورت کرد، او خالد بن ولید را بر دیگران ترجیح داد (یعقوبی، 2 / 144). عمرو خود از جمله فرماندهانی بود که در این دوره بر سر قبیلۀ قضاعه رفت (نک‍ : طبری، همان، 3 / 305، 408؛ ابن عساکر، 2 / 66؛ نیز نک‍ : حسن، 38) و به دستور ابوبکر از همان‌جا به یرموک گسیل شد (ابن حبیش، 1 / 181-182).

عمرو در دورۀ فتوح به عنوان سردار سپاه نقشی برجسته داشت، اما جزئیات فعالیتهای او در این زمینه، خود بخشی از تناقضها و دشواریهای پیچیده در روایتهای مربوط به دورۀ فتوح است. در مجموع، وی یکی از فرماندهانی بود که در دورۀ خلافت ابوبکر، برای فتح شامات برگزیده شد (موسی بن عقبه، 336-337؛ خلیفه، 1 / 103؛ بلاذری، همان، 107-108؛ یعقوبی، 2 / 150؛ بسوی، 3 / 291؛ طبری، همان، 3 / 387؛ ابن اعثم، 1 / 142) و در نبردهای مشهور در این سرزمین، مانند یرموک و اجنادین شرکت مؤثر داشت (نک‍ : ابن عساکر، 2 / 102، 148، 149، 156، 160). در روایت سیف بن عمر، نقش عمرو در فتوح شام بسیار گسترده است و در محاصرۀ دمشق از جملۀ فرماندهان شمرده شده است (طبری، همان، 3 / 438، 443، 605-607؛ نیز نک‍ : بلاذری، همان، 121، با قید «قالوا»؛ ابن عساکر، 2 / 67؛ برای تفصیل، نک‍ : خلیفه، 1 / 124). عمرو در دورۀ عمر، در فتح برخی شهرهای فلسطین، چون ایلیاء (بیت‌المقدس)، غزّه و نابلس و رفح، سمت فرماندهی داشت (بلاذری، همان، 108-109، 116، 138، 142؛ ابن حبیش، 1 / 175؛ نیز نک‍ : حسن، 49-52).

در فاصلۀ سالهای 17 تا 20ق (نک‍ : طبری، همان، 4 / 104)، عمرو از شام، رهسپار فتح مصر شد. گرچه این موضوع که گفته‌اند: وی از پیش از اسلام، برای تجارت به مصر می‌رفته، و با آن دیار آشنا بوده است (ابن عبدالحکم، 53؛ ابن یونس، 1 / 374؛ کندی، 6-7)، بسیار بعید به نظر می‌رسد، اما به هر حال، از زمان آشنایی با مصر، به آن دیار دلبستگی تمام یافت و مصر را به گونۀ چشمگیری، در فعالیتهای سیاسی خود در نظر می‌گرفت (نک‍ : دنبالۀ مقاله). روایات مربوط به فتح مصر، همچون دیگر روایات مربوط به فتوح، دستخوش اختلافات و تناقضهای بسیار است: شماری از روایات، اقدام به فتح مصر را تصمیم شخصی عمرو دانسته، و آورده‌اند که عمر بن خطاب پس از اطلاع، سخت خشمگین شد و عمرو را دستور بازگشت داد (بلاذری، همان، 212؛ نیز نک‍ : ابن حبیش، 1 / 329). به هر حال، به احتمال بسیار، عمرو که خود در منطقۀ شام به سر می‌برد، از ضعف و ناتوانیِ امپراتوری بیزانس برای حفظ مستعمرات خود به خوبی آگاهی داشت؛ و در همان ایام هریک از سرداران دیگر نیز به ادامۀ فتوح یا حفظ مناطق فتح شده در منطقۀ سوریه و اردن اشتغال داشتند، بنابراین حدس عمرو درست بود که دستیابی به مصر چندان دشوار نیست. به هر حال، در شماری دیگر از روایات، عمرو با دریافت نامه‌ای از خلیفه، رو به سوی مصر نهاد (خلیفه، 1 / 136؛ طبری، همان، 4 / 104، به نقل از ابن اسحاق). با این همه، اگر هم خلیفه در آغاز مخالف یا دودل بود، سرانجام، نیروی کمکی به یاری عمرو فرستاد (بلاذری، همان، 212، 213-214؛ نیز نک‍ : خلیفه، 1 / 136؛ یعقوبی، 2 / 169؛ طبری، همان، 4 / 106-107).

فعالیتهای نظامی عمرو در مصر نتایج درخشانی در پی داشت: پس از فتح آسان عریش (حسن، 68-69)، شهر فرما ــ در شرق پورت سعید کنونی ــ را در محاصره گرفت و سرانجام، آنجا را نیز گشود (بلاذری، همان، 212؛ ابن عبدالحکم، 58؛ نیز نک‍ : عزب، 13؛ باتلر، 210-212). در فتح امّ دنین که اکنون جزو قاهره است (احمد، 540-541؛ عزب، همانجا، حاشیۀ 2)، عمرو از خلیفه نیروی کمکی خواست (ابن عبدالحکم، 59 بب‍‌ ). در نبرد هلیوپولیس (= عین شمس) نیز، طراحی نظامی عمرو، در پیروزی او نقشی بسزا داشت (عزب، 13؛ برای تفصیل، نک‍ : باتلر، 221 ff.). او سپس به محاصرۀ قلعۀ بابلیون پرداخت که موقعیتی بسیار مهم داشت و گرچه تسخیر آنجا چند ماهی طول کشید (ابن عبدالحکم، 61 بب‍‌ )، اما راه سپاه عمرو را به سوی اسکندریه، شهر مهم مصر گشود. با فتح اسکندریه (21 یا 22 ق)، مصر به دست عمرو افتاد (خلیفه، 1 / 147؛ بلاذری، همان، 220؛ یعقوبی، 2 / 176؛ ابن عبدالحکم، 79 بب‍ ؛ طبری، همان، 4 / 105؛ نیز نک‍ : شاهین، 2 / 79 بب‍ ؛ برای تفصیل، نک‍ : ه‍ د، اسکندریه). با آنکه عظمت اسکندریه عمرو را به شگفتی انداخت (برای نامۀ او به خلیفه در این باب، نک‍ : ابن عبدالحکم، 82) و قصد داشت آنجا را همچنان به عنوان مرکز مصر نگاه دارد، اما با فرمان خلیفه آنجا را وانهاد و به ناحیه‌ای که فسطاط نام گرفت ــ اینک یکی از محله‌های کهن قاهره (احمد، 542) ــ بازگشت (سالم، 50-51) و نخست مسجد سادۀ کوچکی برپا کرد (ابن عبدالحکم، 91) که گرچه بعدها توسعۀ بسیار یافت، اما همچنان با نام عمرو بن عاص شناخته می‌شود (نک‍ : سالم، 71-72؛ عبدالوهاب، 1 / 23؛ مساجد مصر، 1 / 9؛ برای تفصیل، نک‍ : ه‍ د، جامع عمرو بن عاص). عمرو در کنار این مسجد خانه‌ای ساخت (ابن عبدالحکم، 96؛ نیز نک‍ : رزق، 1 / 19؛ شاهین، 2 / 143). یکی از نخستین اقدامات او، تقسیم زمین و اسکان قبایل عرب حاضر در فتح مصر بود (ابن عبدالحکم، 91 بب‍ ؛ نیز نک‍ : احمد، 545).

او خود در مصر ساکن شد و به گسیل داشتن سرداران، برای فتوحات در نواحی دیگر مصر و شمال افریقا ادامه داد (بلاذری، همان، 216-217، 226؛ ابن عبدالحکم، 169، 170-171؛ طبری، همان، 4 / 144). با آنکه دربارۀ فتح مصر به صلح یا به جنگ اختلاف بسیار وجود داشته است (مثلاً نک‍ : بلاذری، همان، 214؛ یعقوبی، 2 / 169؛ ابن عبدالحکم، 84 بب‍ ؛ طبری، همان، 4 / 105-106)، اما در مجموع چنین به نظر می‌رسد که عمرو در فتوحات مناطق گوناگون مصر، به دریافت جزیه بیشتر رغبت داشت (مثلاً نک‍ : بلاذری، همان، 214-215؛ طبری، همان، 4 / 105؛ برای تفصیل، نک‍ : ابن عبدالحکم، 63، 65، 70).

روایتهایی متقن از شیوۀ حکمرانی عمرو بر مصر در دست نیست (دربارۀ برخی اقدامات عمرانی او، نک‍ : مقریزی، الخطط، 3 / 376، 466، 472-473)، البته او، به‌ویژه از نظر مالی تحت نظارت سخت‌گیرانۀ عمر قرار داشت (مثلاً نک‍ : ابوهلال، 1 / 250-251) و این موضوع خشم عمرو را بر ضد خلیفه برمی‌انگیخت (برای تفصیل، نک‍ : ابن عبدالحکم، 146، 179؛ بلاذری، همان، 219)؛ حتى یک‌بار به سبب ستم بر مردم، از سوی خلیفه مجازات شد (ابوالعرب، 303-304؛ دربارۀ گفت و گوی او با عمر در باب مجازات حاکمان ستمگر، نک‍ : طبری، همان، 4 / 204). عمرو به هنگام قتل عمر بن خطاب، در مدینه بود و چنان‌که روایتی نشان می‌دهد، همراه مغیرة بن شعبه، از نزدیک شورای گزینش خلیفه را زیر نظر داشت (ابن عبدربه، 4 / 277؛ ابن شبه، 3 / 927؛ نیز نک‍ : طبری، همان، 4 / 230) و حتى با حیله‌گری معمول خود کوشید کفۀ گزینش عثمان را در برابر امام علی(ع) سنگین‌تر کند (طبری، همان، 4 / 239). در فاصلۀ قتل عمر تا گزینش عثمان، عمرو عبیدالله بن عمر را که پس از قتل هرمزان به خون‌خواهی پدر، در پی انتقام‌جویی بیشتر بود، آرام کرد (نک‍ : ابن سعد، 3 / 356، 5 / 15، 16). اندکی بعد هم که عثمان پس از رسیدن به خلافت، در حل ماجرای قتل هرمزان به دست عبیدالله بن عمر وامانده بود، نظر زیرکانۀ عمرو، عبیدالله را از مشکل قصاص خون هرمزان رهانید؛ زیرا به خلیفۀ جدید گفت: این قتل در دورۀ او روی نداده است تا مسئولیتی در این‌باره داشته باشد (نک‍ : همو، 5 / 16-17؛ طبری، همانجا؛ ابوهلال، 1 / 267).

با این همه، بعدها عمرو نیز از دایرۀ تصمیم عثمان در سپردن امور به نزدیکان و بستگان خود برکنار نماند: در حدود سال 27ق / 648 م (خلیفه، 1 / 164)، خلیفه عمرو را از حکومت مصر عزل کرد و به جای او برادر رضاعی خود، عبدالله بن سعد بن ابی سرح را گماشت ( ابوزرعه، 1 / 183؛ یعقوبی، 2 / 189؛ طبری، همان، 4 / 253). به روایت واقدی، عثمان پیش‌تر عمرو را به سبب سعایت عبدالله بن سعد مبنی بر اقدام وی در کسر خراج، برکنار کرده، و به کار نماز یا ادامۀ فتوح گماشته بود (نک‍ : طبری، همان، 4 / 256، 356-357) و چون عمرو این تصمیم را نپذیرفت (بلاذری، همان، 223؛ ابن عبدالحکم، 178)، عثمان او را به مدینه خواند (طبری، همان، 4 / 256). تصمیم خلیفه در عزل عمرو از حکومت مصر، موجب بروز دشمنی میان آن دو شد (یعقوبی، 2 / 189؛ ابن حبیب، عبدالملک، 111) و از آن مهم‌تر، به احتمال بسیار، مسئلۀ خراج در ایجاد یا تشدید خشم مصریان تأثیر بسزا داشت. بنابر روایات، نه فقط میان خلیفه و عمرو گفت‌وگوهای تند صورت گرفت (ابن شبه، 3 / 1089؛ طبری، همان، 4 / 356-357)، بلکه عمرو کوشید از احساسات خشمگینانۀ شورشیان بر ضد خلیفه، استفاده و حتى آتش آن را تیزتر کند (نک‍ : ابن سعد، 3 / 69؛ یعقوبی، 2 / 202-203؛ طبری، همان، 4 / 360؛ ابن اعثم، 2 / 219؛ نیز نک‍ : ولهاوزن، 42)؛ چنان‌که در تحریک بزرگان اصحاب و دیگران نیز بر ضد عثمان نقش داشت (طبری، همان، 4 / 357). آنگاه چون خانۀ خلیفه به محاصرۀ شورشیان درآمد، به خانه‌ای که در فلسطین داشت، رفت و هم در آنجا از قتل عثمان آگاهی یافت (طبری، همان، 4 / 360؛ نیز نک‍ : ابن اعثم، همانجا؛ ابن عبدالبر، 3 / 1187؛ دربارۀ اموال عمرو در فلسطین، نک‍ : لکر، 24 ff.).

عمرو تا آغاز اختلاف میان امیرالمؤمنین علی(ع) و معاویة بن ابی سفیان، در فلسطین درنگ کرد، اما معاویه که خود را در مقابله با علی(ع)، از سیاستمدار زیرکی چون عمرو بی‌نیاز نمی‌دید، در نامه‌ای او را برای مشورت نزد خود خواند (نصر بن مزاحم، 34؛ بلاذری، انساب، 3 / 72؛ ابن اعثم، 2 / 382-383؛ نیز نک‍ : الامامة...، 1 / 95). بنابر روایات بسیار، معاویه و عمرو در آغاز، بر سر رسیدن دوبارۀ عمرو به امارت مصر به توافق رسیدند (نک‍ : نصر بن مزاحم، 40، 44؛ ابن سعد، 4 / 254، 258؛ بلاذری، همان، 3 / 71؛ یعقوبی، 2 / 214-217، 262-263؛ طبری، همان، 5 / 98)، حتى این روایات، به نحو اغراق‌آمیزی، عمرو و معاویه را نسبت به نتیجۀ رویارویی با علی(ع) مطمئن نشان می‌دهند. بنابر یک روایت تأمل برانگیز، عمرو نه به خواست معاویه، بلکه بنابر تصمیم خود به نزد او رفت (نک‍ : همان، 4 / 560-561). در پاره‌ای روایات، عمرو پیش از پیوستن به معاویه، با دو فرزند خویش رای زد و سرانجام، در دوراهی انتخاب، و به‌رغم نظر پسرش عبدالله، دنیا را بر دین ترجیح داد (نک‍ : نصربن مزاحم، 34؛ بلاذری، همان، 3 / 72-73؛ یعقوبی، 2 / 215؛ ابن اعثم، همانجا)، اما معلوم نیست این روایات جنبۀ تاریخی داشته باشند؛ به‌ویژه که گفته‌اند: وی با دو پسر خود به نزد معاویه آمد (نک‍ : ابن سعد، 4 / 254).

به هر حال، چنان‌که محققان به درستی گفته‌اند، اتحاد عمرو بن عاص و معاویه، نیروی سیاسی چشمگیری در برابر امیرالمؤمنین علی(ع) پدید آورد (نک‍ : مادلونگ، 197)، و عمرو مهم‌ترین بخش از زندگی سیاسی خود را آغاز کرد. امام(ع) نیز اندکی پیش از نبرد با معاویه، در نامه‌ای، عمرو را از دنیاطلبی و همراهی معاویه برحذر داشت، اما عمرو در پاسخ، امام(ع) را به سپردن کار خلافت به شورا خواند (نصر بن مزاحم، 110-111). در نامه‌ای که گفته‌اند: معاویه برای دعوت عمرو، نزد او فرستاد، تصویری بسیار کوتاه و گذرا از اوضاع ذکر شده، و معاویه تصریح کرده است که پیش از هر تصمیمی، در انتظار عمرو خواهد ماند (نک‍ : بلاذری، همان، 3 / 72؛ نیز نک‍ : یعقوبی، 2 / 214-215؛ الامامة، همانجا). با توجه به این موضوع، فکر تبدیل معاویه از حاکمی سرکش در برابر امیرالمؤمنین(ع)، به فردی خون‌خواه عثمان، از آن عمرو بوده است (نصر بن مزاحم، 44).

به هر حال، چون دو سپاه در صفین به یکدیگر رسیدند، عمرو نخست مخالف بستن شریعۀ آب بر سپاه امام علی(ع) بود (همو، 161-162، 186؛ طبری، همان، 4 / 572)، اما سرانجام، از نظر معاویه پیروی کرد (نصر بن مزاحم، 167-170؛ طبری، همان، 4 / 569-570). آنگاه چون شریعه از اختیار سپاه شام بیرون آمد، معاویه اعتراف کرد: «در هیچ مسئله‌ای رأی عمرو را نادیده نگرفتم، مگر آنکه به خطا رفتم» (نصر بن مزاحم، 193). در طول ایام نبرد هم معاویه پیوسته با عمرو مشورت می‌کرد (نک‍ : همو، 62-63، 82، 447، 476؛ طبری، همان، 4 / 563) و حتى یک‌بار همراه او به میدان نبرد آمد (نصر بن مزاحم، 274-275).

عمرو در ایام جنگ، گاه سمت فرماندهی داشت (همو، 213، 226-227) و به امور سپاه می‌پرداخت (همو، 203؛ طبری، همان، 5 / 10؛ دربارۀ نبرد شخص او، نک‍ : ابن سعد، 4 / 254-255). بنابر روایاتی مشهور، او یک‌بار در نبرد با شخص امیرالمؤمنین(ع) رو به رو شد، اما چون از پیکار وا ماند، با کشف عورت در برابر علی(ع)، جان خود را نجات داد (نصر بن مزاحم، 406-407؛ ابن عبدربه، 4 / 339؛ ابن ابی الحدید، 6 / 312-314، 316؛ برای روایت گفت‌وگوی مسخره‌آمیز او و معاویه دربارۀ این موضوع، نک‍ : ابن قتیبه، عیون، 1 / 169)؛ چنان‌که در نبرد با یکی از جنگاوران سپاه عراق نیز کاری از پیش نبرد (نصر بن مزاحم، 427-428). گرچه عمرو در صفین درفش سیاه برافراشت و آن را به رسول خدا(ص) نسبت داد (همو، 215)، اما سابقۀ خود او، عامل مهمی در تبلیغات بر ضد سپاه شام بود (مثلاً نک‍ : همو، 321، 340).

به هر حال با نمایان شدن نشانه‌های شکست در سپاه شام، معاویه برای یافتن راه حل با عمرو مشورت کرد و وی چنان‌که خود به تصریح گفت: برای اختلاف افکنی در سپاه امام علی(ع)، پیشنهاد کرد سپاه عراق را به حکمیت کتاب خدا فرا خوانند (نصر بن مزاحم، 476-477؛ بلاذری، همان، 3 / 103؛ طبری، همان، 5 / 48؛ نیز نک‍ : یعقوبی، 2 / 219؛ ابن عبدربه، 4 / 346؛ ابوهلال، 2 / 120، به نقل از مدائنی؛ ابن دحیه، 111-112) و حتى گفت: مصحفها را بگشایند و بر نیزه کنند و سپاه عراق را به حکمیت قرآن بخوانند (ابن سعد، 4 / 255). عمرو در این حرکت شگفت‌انگیز، نه فقط از واکنش برخی عوامل سپاه عراق به خوبی آگاهی داشت، بلکه زمان مناسب را مانند هر سیاستمدار ماهر، برای این اقدام در نظر گرفته بود؛ چنان‌که خود در گفت‌وگو با معاویه، بدین معنی تصریح کرد (نصر بن مزاحم، 476-477). جالب توجه است که در همان میدان جنگ، مالک اشتر این حیله را به عمرو نسبت داد (همو، 491؛ طبری، همان، 5 / 50). به هر حال، چون این اقدام نتیجۀ مطلوب عمرو و معاویه را در پی آورد، قرّاء اهل شام در همان صفین، عمرو را به عنوان «حَکَم» برگزیدند (نصر بن مزاحم، 499، 505؛ طبری، همان، 5 / 51، 53؛ نیز نک‍ : ابن سعد، 4 / 256). به هنگام نگارش توافق‌نامۀ حکمیت، عمرو با ثبت نام امام علی(ع) به عنوان «امیرالمؤمنین» مخالفت کرد و همین موجب گفت‌وگوی تندی میان او و آن حضرت گردید (نصر بن مزاحم، 508-509؛ طبری، همان، 5 / 52).

در اجتماعی که برای حکمیت در اَذرُح (ه‍ م) تشکیل شد (در شعبان یا ربیع‌الاول 38ق؛ یعقوبی، 2 / 221؛ طبری، همان، 5 / 71، به نقل از واقدی؛ نیز نک‍ : مادلونگ، 283)، عمرو با شناخت خوبی که از ابوموسى اشعری (ه‍ م) داشت، تمامی تواناییهای خود را در حیله‌گری به کار گرفت و به خوبی از فرصت استفاده کرد تا معاویه را به منصب خلافت نزدیک‌تر کند: نخست با رفتار احترام‌آمیز نسبت به ابوموسى، در جلب نظر او کوشید (نصر بن مزاحم، 544؛ بلاذری، همان، 3 / 124؛ طبری، همان، 5 / 70). سپس از ابوموسى تأیید گرفت که عثمان مظلومانه به قتل رسیده است و معاویه به حق، خون‌خواه او ست (بلاذری، همان، 3 / 123-124؛ یعقوبی، همانجا؛ طبری، همان، 5 / 68). از این به بعد، حکمیت به مسیر تعیین سرنوشت خلافت افتاد؛ البته معلوم نیست آنچه به عنوان مذاکرات عمرو و ابوموسى در این باب، در روایات موجود انعکاس یافته، تا چه پایه قابل اعتماد است، اما مسلّم به نظر می‌رسد که عمرو پس از اطلاع و اطمینان از بی‌علاقگی ابوموسى نسبت به ادامۀ خلافت امیرالمؤمنین علی(ع)، اندک اندک او را به هدف مورد نظر خود نزدیک کرد؛ زیرا بنا بر روایات، ابوموسى به خلافت عبدالله بن عمر تمایل داشت و عمرو نیز از فرزند خود عبدالله ــ که او را اهل اصلاح و دین می‌دانست ــ نام برد (نصر بن مزاحم، 542؛ بلاذری، همان، 3 / 124؛ طبری، همانجا) تا به احتمال بسیار، معیارهای خود را برای گزینش خلیفه، با ابوموسى نزدیک و هماهنگ جلوه دهد و بدین طریق، اعتماد او را جلب کند. سرانجام، عمرو پیشنهاد ابوموسى را پذیرفت که هر دو امام علی(ع) و معاویه را خلع کنند و کار خلافت را به شورا بسپارند (نصر بن مزاحم، 544؛ بلاذری، همانجا؛ طبری، همان، 5 / 70)، اما هنگام اعلام نظر دو حَکَم در برابر عموم، ابوموسى مطابق توافق، به تصور خود، امیرالمؤمنین علی(ع) را از خلافت عزل کرد، اما عمرو معاویه را برگزید و کار میان آن دو به ناسزاگویی کشید (نصر بن مزاحم، 546؛ ابن سعد، 4 / 257؛ بلاذری، همان، 3 / 124-125؛ طبری، همان، 5 / 71؛ نیز نک‍ : یعقوبی، 2 / 222).

به روایتی، عمرو برای جلب اطمینان ابوموسى در ماجرای خلع، به سوگندهای بسیار نیز متوسل شده بود (نک‍ : ابن عبدربه، 4 / 347). گفته شده است که معاویه از طریق فرستاده‌ای در طول مذاکرات اذرح، با عمرو در تماس بود (طبری، همان، 5 / 67)، و کسانی پیش‌تر دربارۀ چشمداشت عمرو به خلافت، به معاویه هشدار داده بودند (نک‍ : نصر بن مزاحم، 543)، اما در مجموع چنین به نظر می‌رسد که معاویه به او اطمینان داشت و به هر حال، نشانه‌ای از تمایل یا فعالیت عمرو برای کسب خلافت، در روایات موجود دیده نمی‌شود، یا او خود را در چنان موقعیتی نمی‌دید. در واقع، عمرو به برنامه‌ای که خود در طراحی آن برای رسیدن معاویه به خلافت، نقش اساسی داشت، پایبند بود و منافع شخصی خویش، از آن جمله امارت مصر را در پیروی از آن می‌دانست؛ به‌ویژه که بنابر سخنان منسوب به وی، ولایت مصر را در پیروی از آن می‌دانست؛ به‌ویژه که بنابر سخنان منسوب به وی، ولایت مصر را هم‌پایۀ خلافت تلقی می‌کرد (نک‍ : نویری، 2 / 348؛ مقریزی، الخطط، 1 / 71؛ نیز نک‍ : بلاذری، همان، 3 / 71).

پس از پیکار صفین، معاویه به تشویق عمرو برای تسخیر مصر (طبری، همان، 5 / 98) لشکری گران با او همراه کرد (همان، 5 / 100؛ نیز نک‍ : یعقوبی، 2 / 226). در نبردی که میان سپاه عمرو و محمد بن ابی‌بکر، عامل امیرالمؤمنین علی(ع) پس از مالک اشتر، درگرفت، محمد سخت شکست خورد و به قتل رسید و عمرو وارد فسطاط شد (خلیفه، 1 / 218، 232؛ طبری، همان، 5 / 103، 105؛ نیز نک‍ : یعقوبی،2 / 226-227؛ ابن حبیب، عبدالملک، 116؛ کندی، 28-29). بنابر روایت منقول از واقدی، عمرو که پیروزیهای معاویه را مرهون سیاستهای خود می‌دانست، پس از صفین و حکمیت، خواهان سهم بیشتری علاوه بر مصر، مانند امارت شام نیز بود و میان آن دو اختلاف پیش آمد، تا آنکه معاویه، در تعهدنامه‌ای موافقت کرد که ولایت مصر را تا 7 سال به عمرو بسپرد (نک‍ : ابن سعد، 4 / 258). جای چندان شگفتی نیست که عمرو در این دوره از ولایت خود، از خراج هنگفت مصر، تنها مقدار اندکی را برای معاویه گسیل می‌داشت (یعقوبی، 2 / 263) و معاویه با وجود اطلاع، چشم‌پوشی می‌کرد (بلاذری، همان، 5 / 104-105).

یکی از پیچیده‌ترین مسائل در تاریخ نیم سدۀ نخست هجری که به عمرو بن عاص نیز مربوط می‌شود، ماجرای مرموز تعهد 3 تن برای قتل هم‌زمان امام علی(ع) و معاویه و عمرو بن عاص است (برای تفصیل، مثلاً نک‍ : بلاذری، همان، 3 / 249-250؛ ابوالفرج، مقاتل...، 29-30؛ نیز نک‍ : مقریزی، همان، 2 / 44- 45، که روایت متفاوتی نقل کرده است). این ماجرا سرانجام به شهادت امام علی(ع) انجامید و راه معاویه را برای کسب خلافت هموارتر کرد. بررسی روایات بازمانده در این باب که بسیار مشکوک و سخت دستخوش اختلاف و تناقض است، و حتى گاه به نظر می‌رسد، جنبۀ داستانی دارند (نک‍ : ه‍ د، بُرَک)، از زندگی شخص عمرو در می‌گذرد؛ اما به هر حال، بنابر جملگی روایات که باز در جزئیات هم‌داستان نیستند، عمرو در روز معهود به سبب بیماری، رئیس شرطۀ خود، خارجة بن حُذافه ــ از اصحاب پیامبر(ص) و شرکت‌کنندگان در فتح مصر (ابن عبدالحکم، 92-93؛ مقریزی، المقفی...، 3 / 719-720) ــ را گسیل داشت و همو به جای عمرو به قتل رسید (ابن سعد، 7 / 496؛ بلاذری، همان، 3 / 251، 252-253؛ طبری، همان، 5 / 149؛ نیز نک‍ : مبرد، 3 / 195-197؛ ابن عبدربه، 4 / 360؛ ابن عبدالحکم، 105؛ یعقوبی، 2 / 252؛ کندی، 31-32).

واپسین نشانه از فعالیت عمرو، در روایات موجود، پس از شهادت امیرالمؤمنین علی(ع)، این است که معاویه در جریان صلح با امام حسن(ع)، همچنان با عمرو مشورت داشت (نک‍ : طبری، همان، 5 / 163-164).

عمرو هنگام مرگ، همچنان والی مصر بود (برای قول مشهور در تاریخ مرگ او، نک‍ : احمد بن حنبل، العلل، 3 / 415؛ یحیی بن معین، 1 / 39؛ بخاری، التاریخ الصغیر، 1 / 150؛ خلیفه، 1 / 238؛ ابن سعد، 4 / 261؛ طبری، همان، 5 / 181؛ ابن دحیه، 139-140؛ دربارۀ تاریخهای دیگر، نک‍ : بلاذری، همان، 10 / 279؛ ابن عبدالبر، 3 / 1188؛ ابن عساکر، 46 / 116-117). در مآخذ موجود، سن او را به هنگام مرگ، از 70 تا نزدیک 100 و حتى بیش از 100 سال نوشته‌اند (نک‍ : بلاذری، همان، 10 / 280؛ یعقوبی، 2 / 263؛ ابن قتیبه، المعارف، 286؛ ابونعیم، 3 / 389؛ نیز نک‍ : ابن جراح، 84؛ برای بررسی بیشتر، نک‍ : حسن، 16-19). عمرو بر دامنۀ کوه مُقَطَّم ــ بخش مشرف بر فسطاط (یاقوت، 4 / 607) ــ دفن شد و محدودۀ گور او شناخته بوده است (نک‍ : ابن یونس، 1 / 374-375؛ ابن عبدالبر، همانجا؛ نیز نک‍ : ابن ابی عاصم، 2 / 98؛ بسوی، 2 / 486؛ رزق، 1 / 18؛ شاهین، 2 / 214؛ قس: عبدالوهاب، 1 / 23).

از دو پسر عمرو، عبدالله و محمد (زبیری، 411؛ بلاذری، همان، 10 / 281؛ ابن حزم، جمهرة...، 163)، عبدالله مشهور است (برای تفصیل، نک‍ : ه‍ د، عبدالله بن عمرو بن عاص) و نسل عمرو از طریق او ادامه یافت (کلبی، جمهرة، 104؛ بخاری، التاریخ الکبیر، 6 / 342؛ بلاذری، همان، 10 / 281-282؛ برای شعر محمد بن عمرو در صفین، نک‍ : نصر بن مزاحم، 370-371؛ دربارۀ او، نیز نک‍ : طوسی، 50، شم‍ 409).

از طریق عمرو احادیثی از حضرت رسول(ص) نقل شده است (نک‍ : احمد بن حنبل، مسند، 4 / 196 بب‍ ؛ بخاری، صحیح، 8 / 157؛ مسلم، 1 / 136، 3 / 130-131، 7 / 109؛ ابن ماجه، 1 / 335، 2 / 776؛ نیز نک‍ : ابویعلى، 13 / 321 بب‍‌ ) و کسانی چون پسرش عبدالله، ابوعثمان نهدی و دیگران از او حدیث روایت کرده‌اند (برای فهرستی از راویان از او، نک‍ : ابن عساکر، 46 / 109؛ ابن اثیر، 4 / 247؛ ابن حجر، 5 / 3؛ دربارۀ چند تن از دیگر راویان از او، نک‍ : ابن یونس، 1 / 58، 76، 175، 370).

در برخی مآخذ حدیثی، پاره‌ای فضائل به عمرو بن عاص منسوب شده است (احمد بن حنبل، همان، 1 / 161؛ ابن ابی عاصم، 2 / 99، 100؛ ابونعیم، 3 / 389، 391؛ نیز نک‍ : خلال، 446-447)، اما به نظر امامیه، در حدیثی منسوب به پیامبر(ص)، عمرو «سامریُّ هذه الامّة» (ابن بابویه، 575) و از بزرگان منافقان قلمداد گردیده است (محقق کرکی، 2 / 227). وی از جمله کسانی بود که امیرالمؤمنین علی(ع) در قنوت نماز آنها را لعن می‌کرد (نصر بن مزاحم، 552؛ طبری، همان، 5 / 71؛ نیز نک‍ : الایضاح، 63-64). خوارج عمرو را تکفیر می‌کردند (نک‍ : خیاط، 140، که نظر آنان را آورده است)، و از نظر اباضیه نیز، عمرو باغی بر مسلمین بود (بسیانی، 2 / 82)، و از او برائت می‌جستند (نک‍ : السیر و الجوابات، 1 / 378).

عمرو به فصاحت مشهور بود (جاحظ، البیان...، 1 / 39؛ ابن قتیبه، عیون، 2 / 171؛ ابن حجر، 5 / 2) و اشعار بسیار در حوادث گوناگون، از نخستین سالهای ظهور اسلام به بعد از او در دست است؛ از جمله وی را از هجوسرایان دربارۀ پیامبر(ص) برشمرده‌اند و آن حضرت، به همین سبب، او را نفرین فرموده بود (ابوالفرج، الاغانی، 4 / 137؛ ابن عساکر، 46 / 118؛ ابن ابی الحدید، 6 / 282؛ نیز نک‍ : الایضاح، 84؛ دربارۀ دیگر اشعار منسوب به او در سالهای نخست هجری، نک‍ : ابن هشام، 3 / 110-111، 116-117؛ مبرد، 1 / 266). از وی اشعار دیگری نیز به ویژه به صورت رجز در ایام نبرد صفین، نقل شده است (نصر بن مزاحم، 35، 136، 186، 228، 370، 374، 428؛ ابن جراح، 85؛ دربارۀ خطبه‌های منسوب به او، نک‍ : نصر بن مزاحم، 317؛ ابن عبدالحکم، 140-141؛ ابن قتیبه، همان، 2 / 215؛ مقریزی، الخطط، 1 / 68). همچنین، گذشته از مجموعه جملات و سخنان منسوب به عمرو (مثلاً نک‍ : جاحظ، همان، 2 / 39، 81، 285؛ مفضّل، 52؛ مبرد، 1 / 235-236، 265، 2 / 309؛ ابن قتیبه، همان، 1 / 40، 307، 3 / 219؛ ابن عبدربه، 1 / 33، 65، 229-230، 2 / 241، 257، 3 / 27؛ ابن حمدون، 2 / 233؛ نیز نک‍ : ابن ابی الحدید، 6 / 321 بب‍‌ )، روایتهایی مشهور از سخنان او در لحظۀ مرگ به تفصیل و گاه به صورتهای متفاوت نقل شده است (ابن ابی عاصم، 2 / 101؛ ابن سعد، 4 / 259-260؛ بلاذری، همان، 10 / 279-280؛ نیز نک‍ : جاحظ، همان، 1 / 409؛ مبرد، 1 / 267؛ ابن حبیب، عبدالملک، 117- 118، به نقل از واقدی؛ ابن عبدربه، 3 / 233).

مضمون غالب این روایتها، وصف لحظۀ مرگ و به نحوی حاکی از توبۀ عمرو در پایان زندگی است؛ موضوعی که ابن ابی الحدید آن را از نظر معتزله مردود دانسته است (6 / 325). در روایتهای منسوب به عمرو از ماجرای بیعت او با پیامبر(ص) نیز گفته‌هایی به آن حضرت منسوب شده، حاکی از اینکه با اسلام آوردن عمرو، سابقۀ ناپسند وی پاک شده است (مثلاً نک‍ : زبیری، 409-410؛ بلاذری، همان، 10 / 277). گفتنی است، برخی سخنان منسوب به عمرو نیز، اهداف بنی عباس را در مجموعۀ فعالیتهای ایشان پس از رسیدن به خلافت، در بر ساختن «فضائل» برای نیای آنها، عبدالله بن عباس تأمین می‌کند (مثلاً نک‍ : جاحظ، همان، 2 / 298-301؛ ابن عبدربه، 4 / 11-13؛ ابن ابی الحدید، 6 / 298).

مهارت و وقت‌شناسی عمرو در سیاستمداری، موجب شده است تا او را یکی از «داهیان عرب» بشمارند (جاحظ، العثمانیة، 95؛ ابن حبیب، محمد، المحبر، 184؛ ابن سعد، 2 / 351؛ یعقوبی، 2 / 263؛ طبری، همان، 5 / 164) و حیله‌گری مشهور او، موضوع برخی داستانها و روایات قرار گیرد (مثلاً نک‍ : ابن اسحاق، 167 بب‍ ؛ موسی بن عقبه، 73-74؛ زبیری، 322). به ویژه، مجموعۀ حیله‌های او در صفین و ماجرای حکمیت، از نظر قدما به اندازه‌ای شگفت‌انگیز بوده است که اشعری در وصف او گفته است: گویی از پس پرده‌ای سخت نازک، به غیب می‌نگریست (ص 4).

مآخذ:  

ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج‌البلاغة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1959-1966م؛ ابن ابی خیثمه، احمد، التاریخ الکبیر، به کوشش صلاح فتحی هلل، قاهره، 1424ق / 2004م؛ ابن ابی عاصم، احمد، الآحاد و المثانی، به کوشش باسم فیصل جوابره، ریاض، 1411ق / 1991م؛ ابن اثیر، علی، اسد الغابة، به کوشش محمدابراهیم بنا و دیگران، قاهره، 1970م؛ ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، به کوشش سهیل زکار، بیروت، 1978م؛ ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، حیدرآباد دکن، 1391ق / 1971م؛ ابن بابویه، محمد، الخصال، به کوشش علی‌اکبر غفاری، قم، 1403ق؛ ابن تیمیه، احمد، منهاج السنة النبویة، به کوشش محمد رشاد سالم، حجاز، 1406ق / 1986م؛ ابن جراح، محمد، من اسمه عمرو من الشعراء، به کوشش محسن غیاض عجیل و مصطفى عبداللطیف جیاووک، بغداد، 1999م؛ ابن حبیب، عبدالملک، التاریخ، به کوشش خُرخه آگواده، مادرید، 1991م؛ ابن حبیب، محمد، المحبر، به کوشش ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد دکن، 1361ق؛ همو، المنمق، بیروت، 1405ق / 1985م؛ ابن حبیش، عبدالرحمان، غزوات، به کوشش سهیل زکار، بیروت، 1412ق / 1992م؛ ابن حجر عسقلانی، احمد، الاصابة، قاهره، 1328ق؛ ابن حزم، علی، جمهرة انساب العرب، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1382ق / 1962م؛ همو، الفصل، به کوشش محمدابراهیم نصر و عبدالرحمان عمیره، ریاض، 1402ق / 1982م؛ ابن حمدون، محمد، التذکرة، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1984م؛ ابن دحیه، عمر، اعلام النصر المبین، به کوشش محمد امحزون، بیروت، 1998م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، بیروت، دارصادر؛ ابن شبه، عمر، تاریخ المدینة المنورة، به کوشش فهیم محمد شلتوت، بیروت، 1410ق / 1990م؛ ابن شهر آشوب، محمد، مناقب آل ابی‌طالب(ع)، نجف، 1376ق؛ ابن عبدالبر، یوسف، الاستیعاب، به کوشش علی‌محمد بجاوی، قاهره، 1960م؛ ابن عبدالحکم، عبدالرحمان، فتوح مصر و اخبارها، به کوشش توری، لیدن، 1920م؛ ابن عبدربه، احمد، العقد الفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، قاهره، 1359ق / 1940م؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت، 1415ق / 1995م؛ ابن قتیبه، عبدالله، عیون الاخبار، قاهره، دارالکتب المصریه؛ همو، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، 1960م؛ ابن ماجه، محمد، السنن، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ ابن ملاحمی، محمود، الفائق فی اصول‌الدین، به کوشش مادلونگ و مکدرموت، تهران، 1386ش؛ ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، به کوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، قاهره، المکتبة التجاریه؛ ابن یونس، عبدالرحمان، تاریخ، به کوشش عبدالفتاح فتحی عبدالفتاح، بیروت، 1421ق / 2001م؛ ابوزرعۀ دمشقی، عبدالرحمان، تاریخ، به کوشش شکرالله قوجانی، دمشق، 1400ق / 1980م؛ ابوالعرب، محمد، المحن، به کوشش یحیى وهیب جبوری، بیروت، 1403ق / 1983م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، دارالکتب المصریه؛ همو، مقاتل الطالبیین، به کوشش احمد صقر، قاهره، 1368ق / 1949م؛ ابونعیم اصفهانی، احمد، معرفة الصحابة، به کوشش محمدحسن اسماعیل و مسعد عبدالحمید سعدنی، بیروت، 1422ق / 2002م؛ ابوهلال عسکری، حسن، الاوائل، به کوشش محمد مصری و ولید قصاب، دمشق، 1975م؛ ابویعلى موصلی، احمد، مسند، به کوشش حسین سلیم اسد، دمشق، دارالمأمون؛ احمد، محمود، «تخطیط الفسطاط»، المقتطف، 1933م، ج 83؛ احمدبن حنبل، العلل و معرفة الرجال، به کوشش وصی الله عباس، بیروت، 1408ق / 1988م؛ همو، مسند، بولاق، 1313ق؛ اشعری، علی، مقالات الاسلامیین، به کوشش هلموت ریتر، بیروت، 1400ق / 1980م؛ الامامة و السیاسة، قاهره، 1388ق / 1969م؛ الایضاح، منسوب به فضل بن شاذان، به کوشش جلال‌الدین محدث ارموی، تهران، 1350ش؛ بخاری، محمد، التاریخ الصغیر، به کوشش محمود ابراهیم زاید، بیروت، 1406ق / 1986م؛ همو، التاریخ الکبیر، حیدرآباد دکن، 1378ق / 1959م؛ همو، صحیح، بیروت، 1401ق / 1981م؛ بسوی، یعقوب، المعرفة و التاریخ، به کوشش اکرم ضیاء عمری، بغداد، 1394-1396ق؛ بسیانی، علی، «سیرة السؤال»، السیر و الجوابات (هم‍‌ )؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، 1417ق / 1996م؛ همو، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1863م؛ جاحظ، عمرو، البیان و التبیین، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1367ق / 1948م؛ همو، العثمانیة، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1374ق / 1955م؛ حسن، حسن ابراهیم، تاریخ عمرو بن العاص، قاهره، 1344ق / 1926م؛ خلال، احمد، السنة، به کوشش عطیه زهرانی، ریاض، 1410ق؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1960م؛ خیاط، عبدالرحیم، الانتصار، به کوشش نیبرگ، قاهره، 1344ق / 1925م؛ رزق، عاصم، محمد، اطلس العمارة الاسلامیة و القبطیة بالقاهرة، قاهره، 2003م؛ زبیری، مصعب، نسب قریش، به کوشش لوی پرووانسال، قاهره، 1953م؛ سالم، عبدالعزیز، تخطیط مدینة الاسکندریة و عمرانها فی العصر الاسلامی، بیروت، دارالمعارف؛ سدوسی، مؤرج، حذف من نسب قریش، بیروت، 1396ق / 1976م؛ سیدمرتضى، علی، الشافی فی الامامة، به کوشش عبدالزهراء حسینی خطیب، تهران، 1410ق؛ السیر و الجوابات، به کوشش سیده اسماعیل کاشف، عمان، 1406ق / 1986م؛ شاهین، عبدالصبور و اصلاح عبدالسلام رفاعی، مصر فی الاسلام، قاهره، 2006م؛ طبری، تاریخ؛ همو، تفسیر؛ طوسی، محمد، الرجال، به کوشش جواد قیومی اصفهانی، قم، 1415ق؛ عبدالوهاب، حسن، تاریخ المساجد الاثریة فی القاهرة، قاهره، 1946م؛ عزب، خالد، الفسطاط، قاهره، 1998م؛ قرآن کریم؛ کلبی، هشام، الاصنام، به کوشش احمد زکی پاشا، قاهره، 1332ق / 1914م؛ همو، جمهرة النسب، به کوشش ناجی حسن، بیروت، 1407ق / 1987م؛ همو، مثالب العرب، به کوشش نجاح طائی، تهران، 1419ق / 1998م؛ کندی، محمد، الولاة و القضاة، به کوشش رُوِن گست، بیروت، 1908م؛ مبرد، یزید، الکامل، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار نهضة مصر؛ محقق کرکی، علی، «تعیین المخالفین لامیرالمؤمنین(ع)»، رسائل، به کوشش محمد حسون، قم، 1409ق؛ مساجد مصر، قاهره، 1948م؛ مسلم بن حجاج، صحیح، بیروت، دارالفکر؛ مفضل بن سلمه، الفاخر، به کوشش عبدالعلیم طحاوی، قاهره، 1380ق / 1960م؛ مقریزی، احمد، الخطط، به کوشش ایمن فؤاد سید، لندن، 2002م؛ همو، المقفی الکبیر، به کوشش محمد یعلاوی، بیروت، 1411ق / 1991م؛ موسی بن عقبه، المغازی، به کوشش محمد باقشیش ابومالک، رباط، 1994م؛ نصر بن مزاحم، وقعة صفین، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1962م؛ نویری، احمد، نهایة الارب، قاهره، 1346ق / 1928م؛ واقدی، محمد، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، 1966م؛ ولهاوزن، یولیوس، الدولة العربیة و سقوطها، ترجمۀ یوسف عش، دمشق، 1376ق / 1956م؛ یاقوت، بلدان؛ یحیی بن معین، التاریخ، به کوشش عبدالله احمد حسن؛ بیروت، دارالقلم؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، به کوشش هوتسما، لیدن، 1969م؛ نیز:

Butler, A. J., The Arab Conquest of Egypt and the Last Thirty Years of the Roman Dominion, ed. P. M. Fraser, London, 1978; Lecker, M., »The Estates of ʿAmr b. Al- ʿĀş in Palestine: Notes on a New Negev Arabic Inscription«, Bulletin of the School of Oriental and African Studies, London, 1989, vol. LII; Madelung, W., The Succession to Muḥammad, Cambridge, 1997.

علی بهرامیان

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.